از مزرعه که آمد، صدای آدم های غریبه را شنید، خاله ای که دورادور می شناخت چادر سفیدی سرش انداخت و قبل از آن که به خود بیاید، حلقه ساده ای دستان آفتاب سوخته اش را زینت داد. چه معنی دارد دختر سرش را بالا بگیرد؟ مهدی در تهران کار می کند و لقمه نانی […]